
رمان تاریخی فرزند سرنوشت، زندگی کورش کبیر
فرزند سرنوشت
نام کتاب: فرزند سرنوشت
نویسنده: شاپور آرین نژاد
انتشارات: دنیای کتاب
صفحه 544
داستان، کودکی کورش، بزرگمرد تاریخ ایران زمین بر پایه نوشته های هرودوت تاریخ نگار یونانی،است.
زشتی ها و زیبای های زندگی بشر را در زمانی کوتاه ،به شکلی استادانه به تصویر کشیده شده است.
داستان پیمان های استوار بین هارپاک ، مَرَدوک ، کورش ،تاسس ، مگابرن و.... داستان عشق مادر و فرزند ، داستان های عاشقانه دختران و پسران جوان،داستان دو کاهن یکی مردوک نیک منش و دیگری کاچ دُژ کردار ، درمحراب ژونن، داستان بازی های کودکان، سنگدلی های پادشاه با زندانیان، دستگیری ها ی شبانه و شکنجه های زندانیان و کشتارهای ترسناک دیکتاتور زمان آستیاگس پادشاه ماد.... همه را به نمایش می گذارد.
بیشتر ماجراها در زمان کوتاه و جای های گوناگون رخ می دهد، نویسنده از این، سود جسته و درست در جایی که یک داستان به اوج می رسد ، تو را به ماجرای دیگر می برد ، که پیش از این در نیمه وا نهاده بود.
آستیاگس پادشاه خوشگذران و جاه طلب ماد، خواب می بیند ، از شکم دخترش ماندانا درخت تاکی روییده که شاخ و برگ آن سراسر آسیا را پوشانده است.
هنگامی که ماندانا که عروس پارسها بود باردار می شود،آستیاگس او را به اکباتان برده و پس از زاده شدن کورش ،دیکتاتور زمان دستور کشتن نوه خود را به هارپاک می دهد.
پس از گذشت چهارده سال ، کورش در یک بازی با فرزندان اشراف ،بزرگ مَنشی خود را نشان می دهد. و بر آستیاگس روشن می شود که این نوجوان همان نوه ی اوست.
آستیاگس در کمال دو رویی و ریا چهره ای خوشحال از خود نشان می دهد ولی در پس پرده چنان جنایاتی برای پیش گیری ازآنچه پیشگویان گفته اند ، انجام می دهد که با خود می گویی دیکتاتورها و جنایتکاران بشر در درازای تاریخ ، راه های یکسانی را می روند.
با پوزش ،یکی از این واقعیت ها را در اینجا می آورم.
بر آستیاگس روشن می شود هارپاک ،دستور دیکتاتور زمان را اجرا نکرده و فرزند ماندانا، زنده مانده است.آستیاگس در ظاهر از هارپاک سپاسگزاری می کند و پنهانی دستور کشتن فرزندش را می دهد.
جلادان سر و دستهای آن کودک را از بدن جدا کرده،آشپز بدنش را می پزد و در ضیافتی که برای کورش به پا شده، به خورد پدرمی دهد سپس سر و دو دست فرزند را در سینی آورده و آستیاگس خونخوار به هارپاک و حاضرین می گوید : این است سزای نافرمانی!
هارپاک مجازات نافرمانی را می پذیرد و خوشحال است که پادشاه از سر نافرمانی او گذشته است. این ها در برون است ، درون هارپاک به جوش و خروش آمده و چنان انتقامی از این خونخوار می گیرد که نام او در تاریخ ماندگار می شود.
گزارش دستگیری های شبانه و شکنجه گاه های زیر زمینی و دو رویی ها و دروغ هاو کشتن های پنهانی... همه و همه گزارشی از تاریخ قدرت مدارانی است که به هر راه کژی می روندتا خودشان حاکم بمانند.
با این که بر همگان روشن است که کورش از این ماجراها زنده بیرون می آید، داستان چنان نوشته شده ،که پس از خواندن سه یا چهار فصل نخست، تو را به دنبال خود کشانده تا پایان می برد و در پایان با خود می گویی کاش دنباله داشت....
بخشی از کتاب فرزند سرنوشت
«ای رهگذر، یقین بدان که تو، فانی هستی. و روحت را برای لذایذ دنیا باز کن. زیرا برای کسی که مرده دیگر لذتی نیست. من که پادشاه «نینوا» ای بزرگ بودم. اینک فقط مشتی خاکم...».
منبع:کتاب مون/پروانه اسماعیل زاده
نظر، تجربه و سوال خود را با ما در میان بگذارید
اینجا دیده می شوید!
با ثبت نظر، انتقادات و پیشنهادات خود، در انتخاب دیگران سهیم باشید